پیش دانشگاهی بغل دستی ای داشتم که برای نوشتن حرفاش یه خط اختراع کرده بود.یه خط عجیب که هیچ شباهتی به هیچ الفبایی نداشت.رَوون هم می نوشت.
اگه من قرار بود رمز نگاری کنم یا سر کلاس حرف خصوصی ای با کسی داشته باشم می رفتم خط سیریلیک یاد می گرفتم.فعلا که حرفای نوشتنی ِ سر کلاسمون از کشیدن قلب و لبخند روی جزوه فراتر نمی ره.
پ.ن: بغل دستیم سر زنگ تحلیلی دینی می خوند و سر دینی فیزیک. سر گسسته هم هرجا معلممون می گفت این جمله ی جزوه مهمه،کنار اون جمله روی جزوه ی من یه علامت ِخطر می کشید و می نوشت : Achtung ! و آخرشم یه لبخند می زد.
پ.ن: اگه قرار بود من پیام مهمی رو سر کلاس به شخصی برسونم،می نوشتمش روی استیکر و میذاشتمش توی جامدادی و می سپردمش دست بچه ها. موبایل این هیجانات رو گرفته ازمون.
پ.ن: اگه قرار بود من پیام مهمی رو سر کلاس به شخصی برسونم،می نوشتمش روی استیکر و میذاشتمش توی جامدادی و می سپردمش دست بچه ها. موبایل این هیجانات رو گرفته ازمون.