وقتی خبر تیر بارون شدن بچه های دبستانی تو آمریکا رو شنیدم با خودم گفتم چه خوب که اینجا از این اتفاقا نمیافته.
خشونت و جنون هر جا یه جور خودش رو نشون میده.یه جا غیر منتظره و در ابعاد بزرگ،یه جا مداوم و با سر و صدای کمتر.آمریکایی ها در اعتراض به قوانین حمل اسلحه تظاهرات کردن،کمپین درست کردن،برای بچه ها یادبود درست کردن،مجلس به احترام کشته شده ها 1 دقیقه سکوت کرد. شاید در آخر نتونن چیزی رو تغییر بدن ولی دست کم یک سری از مردم تلاششون رو کردن و بعضی از سیاستمدار ها ظاهر رو حفظ کردن.اینجا خشونت رو هر روز،توی راه خونه،تاکسی و مترو خیلی از مردم تجربه می کنن.اونایی که به خودشون اجازه میدن برای تفریح به عابر و مسافر آسیب ذهنی و آزار جسمی برسونن شاید صبح ها به ارباب رجوع رسیدگی می کنن و شب ها در کنار خانواده غذا می خورن.عکس العمل ما در مقابل خشونتی که هر روز باهاش مواجهیم چیه؟اصلا کسی در این مورد حرفی می زنه؟کسی می خواد قانونی در رابطه با برخورد با این آدما وضع کنه؟کسی برای لگد مال شدن روان ما یک دقیقه سکوت می کنه؟
شاید به نظر غیر عادی بیاد،ولی من فکر می کنم قاتل دیوانه ای که با دنیا مشکل داره و چند نفر رو می کُشه و آخر خودش رو از بین می بره شرف داره به اون یک عالمه آدمی که هر روز خیلی ها رو اذیت می کنن و شاید تو موقعیت های مختلف خودشون رو آدم عاقل یا با شخصیتی نشون میدن یا انجام این کارها رو حق خودشون می دونن .
بودن تو جامعه ای که جنایت توی شوک می بردش رو ترجیح میدم به اونی که به رفتارهای زشت عادت کرده.
-می دونم که شاید مقایسه ی خوبی نباشه.نمی خوام از گناه اون قاتل کم کنم.فقط این که کاری که خیلی از مردم معمولی با هم می کنن شاید کمتر از ارتکاب همچین جنایتی نباشه.شاید همسان باشه شاید هم بدتر باشه چون همیشگیه و روی جمعیت بیشتری به طور مستقیم تاثیر میذاره.