Friday, August 17, 2012

تاب ستان


خوبی اش این است که ساعت و تقویم به گوشه ای پرتاب می شوند...
من شناور در زمانم.
آرزویم این بود که این سرگردانی در مورد " مکان " هم اتفاق بیافتد.
انگار به زمین میخَم کرده باشند.حس می کنم ماه هاست درخت ندیده ام. عین یک فضانورد، تنفس هوای بیرون برایم غیر ممکن شده.
شده ام یکی از وسایل خانه.زیر پا،چسبیده به دیوار،فشرده در دست.امان از این گرد و غبار که تا می گیری اش، دوباره می نشیند...
تهران است دیگر.