Saturday, September 28, 2013

مناظره



سوال های ساده،مواضع واضح
اما فقط ظاهر اینگونه است


"حضانت کودک پنج ساله را به مادر می سپارید یا پدر؟" و این هفته با گروهی بودم که باید از مواضعش در ازای انتخاب گزینه ی پدر دفاع می کرد.
کلاس مناظره،
دو هفته ست از بخت بد،توی گروهی میافتم که باید از عقیده ای دفاع کنم که عقیده ی من نیست یا باهاش مخالفم.دفاع کردن از فکری که باهاش به وضوح مخالفی یا به طور کلی پاسخ غیر معمول دادن به سوالاتی که ظاهرا جواب واضح دارن خیلی سخته.طرفِ پاسخ غیر معمول یا مخالف خودم رو گرفتن یعنی مجبورم توی گروه، خودم رو آدمی جا بزنم که عکس من فکر می کنه و مجبورم برای دفاع از گروهم دلایل متقاعدکننده بتراشم و به نوعی مقابل خودم بایستم و خودم رو متقاعد کنم که نظرم اشتباهه.
باور کردنش برای خودم هم سخت بود ولی وقتی بحث شروع می شد و دلایل رو می نوشتیم،منی که فکر می کردم امکان پذیر نیست کسی گزینه ی پدر رو انتخاب کنه تقریبا متقاعد شده بودم که پدر گزینه ی بهتریه.من که فکر می کردم برای آزادی بیان حتما باید محدودیت وجود داشته باشه تقریبا ایمان آوردم که آزادی بیان محدود نباشه بهتره و برای دفاع دلایلی به ذهنم رسید که هیچ وقت فکرشو نکرده بودم.
البته فکر نکنید با گذر زمان تغییرِ نظرم پایدار موند.بعد از این دو جلسه من ایمان آورم(قبلا شک داشتم) که نمیشه در طرفداری ثابت بود.در هیچ موردی.حتی می شه در ضدیت با یه قاتل زنجیره ای شک کرد.اگر خودمون رو تمام و کمال در شرایط دیگه قرار بدیم حاضر نمی شیم در هر موردی صحیح و ناصحیح رو تعیین کنیم.

برای من،شاید شنیدن اینکه سیاه و سفید وجود نداره کافی نبود.این تمرین خوبی بود برای اینکه مخالف/متفاوت رو درک کنم و از نظراتِ از پیش مشخصم کمتر سرسختانه دفاع کنم.
انعطاف چیز خوبیه.

No comments:

Post a Comment