Wednesday, April 17, 2013

درگیری با شبکه های اجتماعی...حرفی که می خواستم بزنم این بود؟

توییتر می گه حق نداری بیشتر از 140 تا کاراکتر استفاده کنی.خوبیش اینه که می شه چیزایی که درگیرت می کنه رو هر جوری که می خوای توی فضای پوچی که معلوم نیست خونده می شی یا نه پخش کنی.فالو کردن آدمایی که نمیشناسی از همه مسخره تره،در جریان افکار نزدیکان بودن باز بیشتر معنی می ده تا خوندن جریان سیال ذهنِ خیلی مختصر شده ی افراد ناشناس(مثلا "خوابم میاد"،"شبُ دوست دارم"،...)
توییتر می گه محدود شو،خلاصه شو.یه قسمتی از کاربراشو به سمت بی حوصلگی می کشونه،جوری که نتونن متن بیشتر از دو خط رو بخونن.(اینکه آدم بتونه نوشته ی خوبی در حد دو خط بنویسه سخته،خوندن 140 کاراکتر خوب لذت بخشه که کمتر پیش میاد پیدا شه)
می گه وابسته شو.هر وقت هر جایی بودی هر کاری کردی دوستات تشنه ی شنیدنن همون لحظه وایسا و توییت کن و همه رو در جریان بذار.!!Stay connected,very connected ، جوری که نتونی موقع انجام کارای روزمره ت از دنیای مجازی فاصله بگیری.(البته بگم که توی یه سری تجربه ها آدم دوست داره در جریان کارهای دوستاش قرار بگیره،حس ها و ریزه کاری هایی که شاید توی وبلاگ نوشتن/حرف زدن نتونن جا بگیرن یا ارزش خودشون رو بعد گذر زمان از دست بدن و غیر قابلِ بیان بشن)


فیس بوک،پروفایل یکی از آدمایی که اصلا به من نزدیک نیست:لینک های "استاد" شجریان share می کنه {میام پایین تر} دوست های تازه اضافه شده{mouse میاد روی چند ده تا آدمی که اضافه شده}همه دختر،پس همه ی friend request ها از طرف این بوده،بماند که کنار صفحه ی home اَم هر چی آدم برای دوستی بهم پیشنهاد می شه این باهاشون دوست مشترکه(که اغلب دخترای دانشگاهن)با یه نگاه اجمالی یعنی ایشون از الف ورودی 90 رو تا ی ِ 86 رو add  کرده،،باریکلا!دوست داره معروف بشه؟یا دایره ی دوستاشو گسترش بده؟
پروفایل یکی از آدم های خیلی دور:خب می دونم که مذهبیه...چه تناقضی!پشت عکس پروفایلش چه گواراست.چه گوارا احیانا کمونیست نبود؟...{می ریم قسمت اطلاعات پروفایل} موسیقی مورد علاقه:سلنا گُمِز،چاوشی،چند تا نوحه خوان،شکیرا،،،این مثکه مشکل داره...
آدمایی که می شناختم،بعد از دیدن پروفایلشون برام تغییر کردن.هر دو آدم های خوبیَن در حقیقت(نه اینکه این قضاوت های من اثباتی باشه بر بدی اون ها) .با اولین نگاه به پروفایلشون قضاوت هایی کردم که دیدین و با اولین دیدار با خودشون همچین چیزایی هرگز به ذهنم نمی رسید.می خوام بگم شناخت آدما از فیس بوک با دنیای واقعی خیلی فرق داره.همین طور که شناخت آدما با استفاده ی موازی از فیس بوک و واقعیت خیلی با هر دوی این ها-جدا جدا- فرق داره.
آدم ها رو نمی شه با لایک ها و عکسای پروفایل حرفه ای/غیر حرفه ای و اشعار زیر عکس ها و غیره شناخت.آدم ها رو نمی شه از روی گشادَشون توی چند بار نشستِ این ور و اون ور شناخت.
آدم ها با پروفایلشون تعریف نمی شن ولی "شاید" یه سری امیال درونیشون رو توی همین دنیای مجازی نشون بدن.
فیس بوک خیلی بی سر و صدا وسیله ای برای تعریف آدم ها شده و این چیز خوبی نیست(اگر نه ،چرا برای حرفایی که share می کنیم یا profile picture هایی که می ذاریم وسواس به خرج می دیم؟ )
من نمی دونم استفاده ی موازی از شبکه ی اجتماعی و واقعیت رو ترجیح  می دم یا خود واقعیت رو.ولی در کل آشناییِ فقط در دنیای واقعی(هر چند شبکه اجتماعی هم می تونه جزئی از واقعیت باشه) نتیجه ی بهتری برام داشته و قضاوتِ نا بجای کمتری رو رقم زده.




پ.ن:اصلا نمی دونم چرا متن به این سمت رفت،می خواستم یه چیزی بگم و نمی دونستم چه جوری و کجا باید بیان کنم حرفمو.(خب نه می شد تو توییتر نوشت،نه فیس بوک)یه چیز هایی روی در و دیوار دنیای مجازی نوشته می شن و همه می بینن و می خونن.خب ما هم می خونیم و "می دونیم"،پس لزومی نداره آدم احساساتشو انکار کنه چون شکل مسخره ای به خودش می گیره.در هر حال نمی شه انتظار داشت همه مثل هم رفتار کنن و خب چرا من باید برام سوال بشه؟به قول یکی، آدما حتما نباید توی دسته بندی های از پیش معلومِ توی ذهنمون جا بگیرن.خب فقط ذهنمو مشغول کرده بود.
It's a free country,,,,and if it's not, we like to act like it IS

No comments:

Post a Comment