Friday, January 2, 2015

سلاح


من از همان اولش از آدم هایی که از دختر بودنِ خودشان منزجر بوده اند بدم می آمد. البته نه اینکه بخواهم بین خودم و آنها فاصله بیندازم. خودم هم کمی از این درگیری ها با خودم داشته ام. اصلاح می کنم،نه از همان اولش، از همان موقعی که مشکل خودم با جنسیتم برطرف شد. در نوجوانی دلایلی چون عدم پذیرفته شدن در جمعِ رانندگان کامیون داشته اند یا دلشان می خواسته فوتبالیست شوند یا ادای عاشقِ آچار و چرخ دنده را در می آوردند. عموما هم حرف از "آخر ببین پسرها هر کجا و هر وقت که دلشان بخواهد می روند" می زدند. جالبش اینجاست، تعدادی از همان منزجر از جنسیتِ خود به غرق شدن در زنانگی و گونه ای تقدسِ بی پایه و اساس بخشیدن به جنسیتشان ختم شدند. از مهوّع ترینِ حرکت این تقدیس کنندگان هم تشبیه زن به اثر هنری و تصویر کردنش به شکلی بی نقص می تواند باشد. دم دستی ترین نمونه، عکس های شاعرانه ی پخش و پلا در شبکه های مختلف، از شانه و کمر و ابرو و موی دخترانه مخلوط شده با پس زمینه ای تاثیر گذار که ترکیبِ فوقِ رمانتیکی بسازد، نمی شود چشم را بر روی این موجِ بی نقص جلوه دادن بست. تا اینجا که من کم دیده ام پسری سوژه ی این گونه عکس ها باشد.البته ممکن است تقدیس زنانگی و بی نقص بودن، استنباط شخصی من باشد یا افراد به طور نا خود آگاه و غیر عمدی با آثاری که تا حالا خلق کرده اند(شعر و نقاشی و عکس و رسانه ها...) به ساختن استانداردهای مخصوص خود برای زیبا تعریف کردنِ چیزی رسیده اند.اما رسیده اند.البته نه اینکه من خودم هرگز حس مقدس بودنِ مونث بودن را نداشته باشم یا از آثاری که گفتم بدم بیاید.چه کسی از زیبایی بدش می آید. زمان هایی بوده به جنسیت خودم افتخار کرده باشم یا مثلا به خودم بگویم زن بودن حقیقتا جنسیت برتر است و بعدا به حماقت خودم پی برده ام. آدم چگونه می تواند به چیزی که خودش در خلق کردنش دستی نداشته افتخار کند؟یا چطور می توان چیزی که ذاتا به ما داده شده است را تحسین یا تشویق کرد؟ بله، معلوم است که بدیهی است، ولی بدیهی نیست وقتی آدم هایی هستند که به دنبال تحسین همین چیزهایی که آدم ذاتا دارد می روند.
دخترهای نوجوانی که دوست داشتند کارهایی نامتناسب با شخصیت و موقعیت خود انجام بدهند تا کلیشه ها در مورد دختر بودن را کم رنگ کنند،نمی دانستند این کار را می کنند چون مجالی برای پرداختن به زنانگیشان نبود.وقتی که مجال یافتند، شدند نقطه ی مقابل خود. یک جور منازعه برای بقا. یک جور: اگر یک سری کارها را نکنی،تنها می مانی، کسی دوستت نخواهد داشت.
این تغییر موضع، جنسیت را به وسیله تبدیل نمی کند؟"درس داری،ابروهایت را برندار"،"دانشگاه می ری؟ یه کم به خودت برس". اول تو را له می کنند که هر طور شده بروی داخل دانشگاه، به قول خودشان وارد جامعه شوی، بعد می گویند سر و وضعت را درست کن که عقب نمانی.راست هم می گویند. هر چقدر پذیرفتن حقیقت سخت باشد، ولی این طوری است. هر چند خودت قبول نداشته باشی ولی نا خود آگاه طبق همان عمل می کنی.
ما چرا گاهی اوقات از زن بودن خود بهره برداری می کنیم؟چرا من وقتی توی صف تاکسی ایستاده ام و آقایی که جلوتر از من است می گوید شما بنشینید جلو، به او لبخند می زنم و می نشینم جلو؟چرا در مترو حرف آقایی که جایش را به من می دهد و می گوید :" آبجی شما برو اون گوشه" را گوش می کنم؟چرا وقتی می خواهم خوشحال باشم آرایش می کنم؟وقتی نظر کسی برایم مهم است آراسته تر می شوم و هر بار زن بودن را با این کار بیشتر حس می کنم.مگر زن بودنِ من ابزار جذب دیگران یا وسیله ی مصونیت از برخی سختی ها یا خریدن احترام و تحسین است؟مگر جنسیت فصلی یا هفتگی است که گاهی خاموشش می کنیم و گاهی از آن در جهتِ هدفی استفاده می کنیم؟جنسیت جنسیت است دیگر،یا باید باشد یا نباشد.می دانید،، به نظرم جذب دیگران یا نیاز به توجه داشتن و مورد احترام قرار گرفتن از نیازهای اساسیِ هر انسانی ست. چیزی که من احساس خوبی به آن ندارم چیزی است که بر سر این زنانگیِ بی چاره می آوریم. قبول کنید که ما از آن استفاده می کنیم یا سرکوبش می کنیم. یعنی جرات نداریم این را بگوییم و گاهی ادا در می آوریم که این طور نیست.
چیزی که می خواستم از اول بگویم این بود که این استانداردها،انتظارها و قضاوت ها می تواند کشنده باشد.به بعضی ها که می گویی شنیدی اینجوری می پسندند؟می گوید احمقند دیگر. بعد همین شخص جوک هایی مربوط به آن جوری پسندیدن مردم می فرستد.می آید جوکِ آن احمق را می فرستد که به سایز فلان عضو بدن می خندد. ما حرف زیاد می زنیم ولی وقتی ببینیم بازار چه تقاضا می کند کم کم همرنگ آن می شویم و خوب می دانیم پوست کلفت ها بد جوری از گردونه خارج می شوند.آن دختر 200 کیلویی که کمپینِ "eff your beauty standards" را راه انداخته ، هر روز میلیون ها فحش می خورد.تمام حرفش این است که ما چاق ها هم می توانیم جذاب باشیم . نمی آید بگوید اساسا این گونه استفاده ی ابزاری از بدن برای جذب و دفع کردن نظر دیگران اشتباه است،تلاشش این است که عضوی شود از همان بازار. یک سری از همین دخترهایی که به جدی شدنِ بوتاکس لب می خندیدند، می بینی رژ لبشان از مرزهای لبشان گذشته است.
در همین لحظه با دختر بودنم مشکل پیدا کرده ام.نه اینکه بدم بیاید،نه اینکه خوشم بیاید.صرفا فکر می کنم مرا به دردسر انداخته است.چون نمی توانم در مواردی که می دانید کنش انجام دهم،بر می گردد به همان از جنسیتت استفاده و از استانداردها پیروی کن تا دیده شوی و زنده بمانی. یک جور اختگی است که می دانم می توانستم کاری کنم نباشد.به شخصیت آدم ربط دارد،جنسیت می تواند تشدیدش کند.
گفته بودند سخت است،نفهمیده بودمشان.
و این تازه اول راه است...

No comments:

Post a Comment